استبداد در خاور میانه
دکتر بیژن باران دکتر بیژن باران

 

 

 

استبداد خصلتی فردی، شخصیتی، روانی می باشد؛ نه قشری، طبقاتی، اجتماعی. نمونه هایی را می توان شاهد آورد که در یک مقطع زمانی حاکمیت سیاسی، 2 شخصیت متضاد آزاده و مستبد ظهور می کنند. برای نمونه: در دهه 30ش، دکتر مصدق مردمگرا و شاه خودکامه، در دهه 60ش خمینی/ خلخالی آرامانگرا و منتظری/ طالقانی مردمگرا.

 

استبداد عدم تعامل در تبادل نظر طرفین بوده؛ امر و اجبار است. مردم با حاکمیت حرف نمی زنند؛ فرمان و فتوا باید اجرا شده؛ وگرنه سرکوب می شوند. استبداد در 4 سطح ظاهر می شود: فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی. در هر 4 سطح افراد دور و بر فرد مستبد تمکین و تملق می کنند. استبداد فردی بیشتر در پندار و گفتار بصورت خودمرکز بینی در محیط بروز می کند. استبداد سیاسی بمعنی کنترل 3 قوه مقننه، قضایی، اجرایی بوسیله یک خودکامه ورای قانون اساسی است.

 

استبداد خانوادگی بیشتر بصورت سنت پدر/ خان سالاری قدرت مذکر در امر و نهی، تهدید و ترس، کتک و فشار، گاهی قتل ناموسی بروز می کند. استبداد اجتماعی بشکل اِعمال قدرت یک فرد در جامعه، تحمیل سلیقه اش، طرد مخالفان تجلی می کند. استبداد سیاسی در سده 20م بشکل یک شبکه قدرت با فردی در راس در مقابل مردم خارج از حاکمیت می باشد. طرف غالب امر می کند؛ طرف بیقدرت اجبار در اجرا دارد.

 

مستبد اگر ثروت، منزلت، قدرت داشته باشد؛ اطرافیان چاپلوسی، پاچه خواری، خایه مالی، مدح، ثنا، غلو، فرصت طلبی، چاکری، بله قربان، نوکری، خانزادی، تحسین، تمجید، تعریف، تعارف، خوشگویی را دائما تکرار می کنند. در کره شمالی رهبر مستبد می میرد؛ رهبر جوان قدرت سیاسی را بدست می گیرد. آیا حاکمیت استبدادی رهبر جوان را بکام خودکامگی می کشاند؟ در سوریه رهبر جوان در مسند قدرت بعثی پدر به استبداد گرایید. دیکتاتور مقوله ای نزدیک به مستبد است؛ ولی ضوابط گروهی مشخصی را می پذیرد. نمونه: دیکتاتورهای نظامی چون فرانکوی اسپانیا، سالازار پرتغال، پرون آرژانتین.

 

مستبد خودرای، قُد، قلدر بوده؛ لحن آمرانه و تحکم بخود می گیرد. مستبد چون در شخصیت فرد است؛ بنا به محیط نامساعد/ مساعد، پنهان و آشکار می شود. شاه در دبیرستان له روزی پس از چند بار کتک کاری با چند شاگرد، با ضوابط دبیرستان خود را منطبق نشان داد. در ایران در فاصله 20-32 ملعبه دربار- مادر و اشرف- برادران، خدمه، نظامیان بادمجان دورقاپچی، وزرای فرصت طلب شد. در فاصله 32-42 در دست استعمار و نظامیها به قلع و قمع آزدایخواهان پرداخت. ولی در 42-57 خودکامگیش عود کرد.

 

تفرعن او در تحقیر روشنفکران به "عن تلکتوئل"، مقام دون زن در آشپزی، توطئه ثروتمندان یهودی، لافزنی در باره تبحر سیاسی، اقتصادی، نظامی، بیعرضگی دولتمردان غربی در کتاب شاه میلانی به تفصیل آمده. تا جاییکه کیسینجر و راکفلر بنا به توصیه سیا رگ خواب شاه را دانسته؛ با تملق از او برای مدیریت آمریکا کمک تعارف می کردند/ بفرما می زدند. به یک دیپلمه جهان سومی در مدیریت آمریکا که انتخابی، ادواری، تخصصی است.

 

در محیط آکنده از تعارفات، فرد مستبد در فنر اوجگیری تا سقوط، اعدام، فرار، مرگ خویش پیش می رود. او نمی تواند در محیط مساعد استبداد راه آزادگی پیش گیرد. در استبداد خرد، منطق، وجدان دور زده می شوند. نمونه: هیتلر، شاه، صدام، قذافی. لذا باید گفت مستبد را نمی توان اصلاح کرد؛ یا مرگ یا براندازی راه سقوط استبداد است.

 

البته در فرد بعدی بر همان مسند استبداد تکرار می شود. استبداد سلطنتی در جمهوری بازسازی می شود. در ایران اگرچه انقلاب شد؛ ولی بخاطر عقبماندگی جامعه هنوز به مرحله مردمگرایی نرسیده. البته روشن است که انقلاب جابجایی طبقاتی در حاکمیت است؛ اقشار جدید حاکمیت معیارهای خود را در تقابل با انتظارات طبقات متوسط دارند. پس انقلاب بیانگر رهایی طبقات و اقشار روستایی بخاطر شکست اصلاحات ارضی بوقوع پیوست؛ جابجایی طبقاتی اتفاق افتاد. ولی از دید سیاسی، استبداد بعدی جمهوری بیانگر ماهیت جامعه پیشامدرن است.

 

نوع رهبری. رهبری نهاد انتفاعی، دولتی، صنعتی، سیاسی می تواند قانونمدار یا خودکامه باشد. رهبر تعاملی در جامعه مدرن برای یک دوره معین با نظر مشاوران و خواست نهادها همکاری می کند. خودکامه مادام العمر آمرانه فرمان/ فتوا می دهد.

 

رهبر در دولت می تواند دیکتاتور، خودکامه/ آتوکرات/ مستبد، مطلقه/ دسپوتیک، اقتدارگرا/ آتوریترین، انحصارگرا/ توتالیترین، مردمگرا/ دموکرات باشد. اینها با رنگ بومی، دینی، عرفی- در خاور میانه 100 سال است که به قتل، غارت، کیش شخصیت می پردازند. همه شان حکومت مادام العمری و موروثی، بودجه بیسقف، عدم مسئولیت، قانون شکنی را دوست دارند. آنها تا آستان مرگ به قدرت می چسبند. مبارک با برونکا به دادگاه آورده می شد.

 

بخاطر حفظ قدرت به قتل مخالفان تا لحظه آخر حیات خود می پردازند. چرا؟ آیا مافیا وجدان و انصاف اجتماعی دارد؟ مافیا در خانواده مهربان، خوش پوش، خندان، شاد است. ولی در جامعه به قتل و غارت می پردازد. یک شخصیت با گرایش قتل مانند آندرس بریویک نروژ و دزدی مانند هری مداف نیویورک در مسند قدرت دائم المعمر مبادرت به قتل و دزدی می کنند. شاید راس هرم قدرت فقط یک فرد را جای می دهد؛ زیرا نفرهای 2 و 3 در قدرت گاهی بسوی مردم سوق می کنند.

 

دیکتاتوری حکومت اقلیت است. در راس آن یک فرد مقتدر است که قانون را گزینشی مراعات می کند. دیکتاتوری حکومت طبقات فرادست یا هیأت حاکمه است. در حالی که در نظام استبدادی هیأت حاکمه ای وجود ندارد؛ مناسبات ارباب-رعیتی رایج است؛ حکومت فردی/ دلبخواهی است که منوط به ارگانهای سرکوب است. همایون کاتوزیان مصاحبه با بی بی سی 2012.

 

سبک رهبری 3 نوع است: 1- خودکامه/ اقتدارگرا autocratic/ authoritarian مادام العمری، غیرمسئول، نقدناپذیر است. رهبر از مردم متمایز است؛ با انتظارات روشن آنچه باید انجام دهند، کی باید انجام دهند، چگونه باید انجام دهند. خودکامه تصمیمات را فردی و مستقل از دیگران گرفته؛ ابراز می کند. 2- مشارکتی/ مردمگرا democratic رهبر راهنمایی به اعضای گروه خود کرده؛ ولی از آنها هم نظرخواهی می کند. این نوع رهبری مدرن و کارآمدترین است. 3- مسئولگرا laissez-faire به اعضا مسئولیت داده؛ آنها در تصمیمات خود مستقل اند. این نوع رهبری در کارهای فنی با اعضای متخصص بهینه است.

 

رهبر مستبد کنترل چی، ریاست طلب، دیکتاتور است. این نوع رهبری با ظلم و فساد آمیخته؛ شبکه ای غیرپاسخگو بدور خود پدید می آورد. ناهنجاری و ظلم در تمام سطوح جامعه اتفاق می افتد؛ مگر افراد باوجدان که حق طلب اند. اقلیتی فطرت پاک، امین، نیکوکار دارند. نظام این حقیقتگویان را در مضیقه قرار می دهد. گاهی از نحوه ی سخنگویی می توان پی به شخصیت خودکامه برد.

 

برای نمونه، مقام امنیتی رژیم ساقط ادعا می کند: ساواک در دهه های 40 و 50 ش شکنجه نمی کرد. این لحن آمرانه "من میگویم" فرسنگها از لحن واقعگرا "آنها میگویند" دور است. او می بایست بگوید باستناد رسانه های گروهی وقت، گزارشات وکیلان مدافع، عدم خسارت مصدومان زندان در دادگاه، نهادهای جهانی حقوق بشر- شکنجه در 2 دهه فوق بود/ نبود.

 

در زندانها بازجو هر چه بخواهد بسر زندانی می آورد. رسانه ها، وکیلان، بازرسان دولتی اجازه ورود به زندانها را ندارند. وکیل زندانی- چه در روند بازجویی چه در بیرون از زندان- نمی تواند بازجوها را برای رسیدگی به خشونت، شکنجه، قتل به دادگاه به برد. مصدومان شکنجه حق احضار بازجوها به دادگاه را ندارند. بازجوها پاسخگو به قانون نبوده، خارج از حیطه رسانه ها بوده، وکلای مدافع متهمان را گاهی هم بزندان می اندازد. در 1391 عبدالفتاح سلطانی، وکیل مدافع زندانیان سیاسی، خود به 13 سال حبس محکوم شد.

 

نظام خودکامه در مرحله ای از جامعه سریعتر، بهینه تر از تعامل کار می کند. ولی نتیجه آن درازمدت بضرر جامعه است. چون خودکامه جامعه را با آغازی تاکتیکی بهینه کرده؛ در پایان به جنگ و نابودی می کشد. در دادگاه آغاز نیک یک مجرم ربطی به مورد مشخص قتل و غارت دادگاهی ندارد. علیرغم گذشته 3 خودکامه زیر، با چند نمونه از "کارهای خوب"، آنها جهنم و  عاقبت بد برای جامعه ارمغان آوردند:

 

میلوسویچ با تجزیه کشور یوگسلاوی به 7 کشور مستقل کوچک صربستان، کوسووو، سلوانی، مونتنگرو، بوسنی، کروات، مقدونیه؛ صدام با تحریض دول خارجی به حمله بی امان به عراق؛ قذافی با غارت ثروت ملی، قتل معترضان، بمباران هوایی ناتو.

 

خودکامه خود را مستحقتر، متخصصتر، مرجحتر از بقیه می داند. تصمیمات او پستویی، مخفی، غیررسانه ای اند؛ لذا دیگران نمی توانند روال تصمیم گیری، سود/ زیان، بدیلها را بحث کنند. معمولا پس از مدتی برای جامعه نتیجه مضر می نماید. بلیه خودکامگی، مادام العمری آن است. زیرا با تحکیم نزورهای سرکوب در دست خود راهی برای تغییر نمی گذاردخودکامه در گرداب نزولی به مطلقه گرایی، خود و گاهی اطرافیان خود را نابود می کند.

 

خودکامه مردم را داخل آدم حساب نکرده؛ از این نظر نظام پهلوی با نظام ولایت در ساختار ژرفای مفاهیم همگن بوده؛ فقط واژه های بیانگر مفاهیم متفاوتند. هر 2 نظام، رهبر، همه - از دولتمردان تا مردم عامی- را جزو قازورات، صغیر، فقیر، ناقابل دانسته. نظام پهلوی در مقابل استعمار با خواسته های مشخص بنفع اجانب- کرنش می کرد. نظام ولایت در مقابل الله با بیانات تعبیرپذیر بوسیله ولی عبد مردم را تکلیف میکند.

 

هر 2 رهبر گرایشات ضد-سامی، نفرت از تغییر، سردی عاطفی، حرص قدرت، حشر ثروت، زندانهای متعدد با شکنجه داشته؛ ضد مساوات، محافظه کار بوده؛ با تصمیم خودسرانه، تنبیه دیگران، خشونت به اقلیتها، دشمن موهوم- مشاوره و تعامل را تحقیر می کردند.

 

رهبر مردمگرا شفافیت نشان می دهد؛ تیم او شخصیتهای لایق پرورش می دهد. نمونه: در جبهه ملی جدا از دکتر مصدق سران جبهه هر کدام فرهیختگان لایق چون دکتر فاطمی، دکتر صدیق، دکتر بختیار- امکان بروز شخصیت سیاسی یافتند. رهبر انگیزه، خلاقیت، مشارکت، عزت نفس را در اعضای تیم دامن می زد.

 

ترک استبداد. شخصیت شامل وجدان اجتماعی با احترام به حقوق دیگران می شود. تغییر خُلق از مستبد به تعاملی در سطوح فردی، خانودگی، اجتماعی، سیاسی بررسی می شود. در سطح فردی تحصیل، تجربه، سفر در محیط دمکراتیک با روابط افقی رفتار استبدادی را تعدیل می کنند. باید گفت استبداد فردی وجدان، انصاف، انسانیت، خرد، قانونمداری، احترام به نوع را از مدار ذهنی خارج می کند.

 

استبداد عارضه شخصیتی بوده؛ نیاز به فرهنگ مناسب برای رشد دارد. چون شخصیتی است در موضع قدرت فرد، بلایای اجتماعی سهمگین تولید می کند؛ چون فرهنگی است در یک روند 2-3 دهه ای در معرض فرهنگ جدیدتر شفاپذیر می باشد. در سطح فردی روند شفا چند دهه طول کشیده؛ امور زیر تسهیل می کنند: تحصیلات عالی، اسکان در محیط دموکراتیک با روابط افقی، مشاوره با روانشناس، در معرض فرهنگ آزادگی بوسیله رسانه ها، تحکیم وجدان اجتماعی، تحمل نظرات دیگران و قانون، کاربرد خرد/ منطق، ارزیابی واقعبینانه از وضع موجود و تاریخ.

 

در سطح خانوادگی ازدواج، نقش زن و کودکان، میهمانیهای خانوادگی، سفر و سیاحت با خانواده، رفت و برگشت خانوادگی با وابستگان فرد مستبد را نرم می کند. در سطح اجتماعی افراد شغلی، اخبار رسانه ها، زندگی دیگران –چه قلدر چه آزاده – فرد مستبد را نرم می کند. اطرافیان احترام زیاد، کرنش، القاب دهن پر کن، خودکم بینی، بنده زادی، تملق، تعارف، دروغ پیشه می کنند.

 

در سطح سیاسی فرد مستبد می تواند علیرغم 3 سطح دیگر بسته به محیط، گرایش به هر 2 سوی آزادگی و استبداد را داشته باشد. در رابطه دکتر مصدق و شاه در روال 3 دهه شاه به بیدادگری، مطلقه، خودکامگی نزول کرد تا جاییکه 2 حزب خودساخته را تبدیل به حزب فراگیر رستاخیز کرد؛ بعد هم منحل کرد. جوانان باوجدان و استعداد سیاسی را بارل دستیاری نصیری و ثابتی بقتل رساند.

 

در کتاب شاه میلانی می توان تبلور وجه خودکامگی را از دوره دبیرستان له روزی تا دهه 20ش، دهه های 30 تا 50ش بروشنی می توان دید که استبداد تبلور شخصیت تابع محیط است. شبکه تنظیم گفتار و رفتار در کورتکس مفز قرار دارد. کنترل حفظ ظاهر پروتوکل با دولتمردان جهان، رکیک بودن اندرونی با علم یا برخی امیران و وزیران در کاخ، یادداشتهای غربیان از وجنات خُلقی او مستند شده اند. در مقابل مستبد، شخصیت آزاده از نوع وارطان، دکتر فاطمی، گلسرخی، جزنی نیز تغییرناپذیر، وسوسه ناپذیر، سازش ناپذیر است.

 

دکتر مصدق در دادگاه لاهه و سازمان ملل بالیاقت و تخصص از منافع ملی دفاع کرده؛ نقش تاریخی از خود نشان داد. طرف مقابل روی نیروهای امنیت و کنترل بیشتر نهادهای سیاسی تاکید می کند. روابط اولی از روی ضوابط و مقررات، دومی باندبازی، مفسدانه، ظالمانه می باشد. قانونمداری و آزادی انتقاد خاتمی نمونه دیگر است.

 

آیا بنا به محیط فردی مستبد می تواند مردمگرا شود؟ گذار از خودکامه گی به دمکراسی/ مردمسالاری در سطح فرد مشکل بوده؛ در سطح دولت طولانی است. هیچ خود کامه ای در قدرت به مردمسالاری رو نمی کند. در سطح فردی در سده 20م مستبدی را نمی توان دید که خودسرانه روش خود را عوض کند. غالبا او تا مرحله مرگ، استبداد و قانونگریزی را ادامه می دهد.

 

آیا مستبد در قدرت به مشارکت میل می کند؟ آیا حاضر می شود حدی برای ثروت، منزلت، قدرت مادام العمر خود و خانوار گسترده اش بنا به قانون بپذیرد؟ پاسخ تاریخ منفی است. مستبد در گرداب قدرت دامنه استبداد خود را بیشتر و ژرفتر کرده؛ تا سقوط یا اعدام خود پیش می رود. خودکامگان برای مردم خود- برخی بدترین، برخی بدتر، برخی بدند. آنها چند دهه یا چند سال، مثل بختک به حکومت می چسبند.

 

خودکامه توبه اش مرگ است؛ رفرم ناپذیر است. کردار و گفتارش بیانگر روانپریشی و سوء استفاده از قدرت و مقام، بیاحترامی به حقوق بشر، عدم مسئولیت نسبت به شهروندان می باشند. چه شغلی قدرت، ثروت، منزلت مادام العمر به فرد و خانواده میدهد؟ -بهترین غذا، پوشاک، تفریحات، کاخها، ماشینهای گرانبها، میهمانیهای مجلل، نشست و برخاست با بزرگان جهان. ‏2012‏/08‏/26


August 27th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی